منبع مقاله: http://www.drmoeini.ir/index.php?ToDo=ShowArticles&AID=1312
ساموئل هانمن پس از اتمام تحصیلات پزشکی خود به کار طبابت مشغول شد . این کار برای او به تجربه ای به شدت دلسرد کننده تبدیل گشت تا آنجا که پزشک جوان سرانجام به این نتیجه رسید که هیچ روش درمانی بهتر از روشی که وی مدعی آن بود وجود ندارد.
این مسـاله سبب شد که وی در برخورد با بیماران بسیار محتاط عمل کند . به این ترتیب وی هر فرد بیمار را از طرق مختلفی همچون مشاوره ، روان شناسی،رژیم غذایی ،بهداشت ، ورزش وبرخی داروهای طبیعی با غلظت کم درمان میکرد .هانمن بر اساس آموزه های بقراط درصدد بازگشت به طبیعت و دوری جستن از داروهای شیمیایی قوی برآمد و براساس یک چنین اقدام ساده ای طب هومیوپاتی را بنیان نهاد .
” تاکنون درمان های صورت گرفته توسط پزشکان آلوپات آ ن زمان ، صـرفا درد ورنج ناشی از بیماری را افزایش داده است چــرا که این نوع درمــان ،مقدار زیادی ترکیبات مهوع ( این ترکیبات توسط داروسازان و از داروهایی با تاثیر درمانی شدید وبا غلظت زیاد ساخته میشد در حالیکه این افراد از تاثیرات حقیقی مجزای این داروها بی اطلاع بودند) به همراه استفاده از حمام های چند بخشی ، داروهای معرق وداروهای ترشح کننده بزاق ، مخدر های درد زدا (مسکن ) ، عمل تزریق ، کمپرس آب گرم ، تدخین ، ضماد گذاری ، exutories(?) و فونتانل ، خصوصا استفاده مکرر از داروهای ملین ، زالو ، شیوه های بادکش کردن وامساک از خوراک ویا هر عنوان دیگری که بر این نوع شیوه های رنج آور و دردناک گذاشته شود را در بر می گرفت . شیوه هایی که همچون مد روز دایما تغیر میکردند .
” چنین روش هایی روند بیماری را تشدید کرده وباعث میشدند نیروی حیات علیرغم بکارگیری به اصطلاح تونیکها (تقویت کننده) هایی که گهگاه استفاده میشد بیش از پیش تحلیل رود ویا چنانچه احتمالا هر گونه تغیر قابل ملاحظه ای توسط دارو ایجاد میشد به جای درمان بیماری اولیه ، بیماری نامشخص حادتری را ایجاد می کرد که سخت تر و لا علاج تر از بیماری طبیعی اولیه بود.
حال آنکه در همان زمان پزشک بیمار خود را اینگونه تسلی می داد : ” خوشبختانه بیماری اولیه برطرف شده ولی متاسفانه بیماری جدید دیگری ظاهر شده است ، با اینحال امیدوارم در از بین بردن این بیماری به اندازه مورد اول موفق عمل کنم ! ”
مشخصه اساسی مدل درمانی هانمن ، Lebenskraft یا Vigor Vitae( نیروی حیات ) میباشد . هانمن بر این مدعا بود که منشا بسیاری از اختلالات دژنراتیو مزمن ، بیماری های مصنوعی یا بیماری هایی است که پزشک عامل آن می باشد . هانمن ضمن تلاشهای خود در بکارگیری اصول و قواعد آلوپاتی متوجه شد که یکی از عوارض جانبی این شیوه ، تحلیل نیروی حیات در بیماران است .علاوه بر این وی ، جهش بیماری ها به سمت اختلالات پیچیده تر را ثبت نمود .
اگر چه هانمن به راه وروش پزشکان آلوپات خرده می گرفت ، با این حال ضعف و نارسایی وعوارض جانبی سیستم درمانی خود را نیز از نظر دور نمی داشت . وی مشاهده میکرد که گاه به جای آنکه درصدد درمان بیماری در طی دوره ای طولانی باشد تنها در حال سرکوب کردن علایم موجود است .این موضوع تمنای یافتن شیوه ای بهتر جهت درمان بیماری های مزمن را در وی بیدار کرد .
جزء نگران ( پیروان دیدگاه تغییرپذیری ) تصور می کنند که هر بحران ایجاد شده تازه ای یک بیماری کاملا جدید بوده ، بی آنکه هیچ گونه ارتباطی با وضعیت پیشین و درمان آن داشته باشد .از دید هانمن این به اصطلاح بیمار یها چیزی نبود مگر جهش هایی که به سبب درمان نا مناسب بیماری طبیعی به وجود آمده بود .
” به این ترتیب وقتی همان بیماری به اشکال دیگری تظاهر میکرد و در شرایطی که بیماری های جدید به دلیل استفاده نا مناسب و مضر داروها به بیماری اولیه اضا فه شده بود ، درد وناراحتی بیمار پیوسته تشدید میگشت تا اینکه سرانجام ناله و زاری رقت انگیز وی با واپسین دم محتضر برای همیشه خاموش میشد و آن وقت بستگان او با سخنانی دلگرم کننده تسلی داده میشد ند : « هر کاری که تصورش را بکنید برای متوفی انجام دادیم !»
هانمن از موفقیت زود هنگام شیوه درمانی خود خشنود به نظر می رسید با این حال هنوز نتوانسته بود به راه حلی جهت درمان منسجم میــــازم های دژنراتیو مزمن د ست یابد . از آنجا که وی داروهای خود را صرفا بر اساس مشابهت تجویز میکرد ، به تدریج پی برد که برخی بیماران در ابتدا بهبود یافته و سپس در طی مدت زمان طو لانی تری دچار تحلیل می شوند.
این وضعیت برای او بسیار دردسر ساز بود زیرا وی را متوجه این حقیقت ساخت که مدل درمانی اش هنوز کامل نیست . هانمن در تلاش برای دگرگون ساختن این وضعیت به استفاده از داروهای مشابه جداگانه برای هر فرد ادامه داد با اینحال پی برد که داروهایش واقعا کارگر نیستند . بسیاری از داروها به جای آنکه واقعا به درمان بیماری بپردازند تنها باعث تخفیف و تسکین آن می شدند . این موضوع اسباب ناراحتی وی را فراهم کرد .
هانمن که شاهد تحلیل رفتن سلامتی بیمارانش بود به تدریج متوجه رگه های مشترکی در علایم ونشانه های گروهی از آنها شد . سیکوز وسیفیلیس جزءاولین نمونه میازم های مزمن بودند و هانمن می دانست که بیماری های آمیزشی عفونت هایی هستند که از طریق تماس جنسی فرد را مبتلا می سازند . با شناخت علائم مشترک بیماری های آمیزشی ، وی به کشف دارو هایی نائل آمد که برای هر فرد بیمار به طور جداگانه مناسب بود . با آغاز واکنش بیماری های آمیزشی وثبات تدریجی درمان ، قرائن ونشانه ها نوید بخش کشفی مهم وموفقیتی تازه بود . هانمن برخلاف پزشکان آلوپات به مطالعه طبیعت پرداخت و شیوه خود را در پیش گرفت .
” پزشکان هومیوپات با بکارگیری این روش درمانی طبیعی غالبا توانسته اند بر اساس نشانه های محسوس و با استفاده از ابزار های در مانی مناسب و انتخاب مناسب ترین دارواز میان تمامی دارو های موجود داروهایی که تاثیرات حقیقی و خالص آن به اثبات رسیده است و تجویز آن در دوز مناسب ، در طی مدت زمانی کوتاه ، بیماری های مزمنی که پیش رویشان قرار داشته را از میان بردارند و اینهمه بدون آنکه بیمار را ناتوان وبی رمق سازد صورت می گیرد ، و نه به گونه ای که پزشکان آلوپات در شیوه درمانی خود عمل می کنند . در این روش ،فرد بیمار کاملا درمان شده و می تواند دوباره روز های شادی را تجربه کند . درمان های صورت گرفته توسط این شیوه ،در حقیقت از تمامی آنچه پزشکان آلوپات تا این زمان با اتکاء به جعبه های دارویی شان انجام داده اند- مگر در موارد استثنائی – پیشی گرفته اند .
کلید ورود اطلاعات جدید به کتاب material medica ، آزمایش مواد درمانی وتاثیراین مواد بر داوطلبان سالم است . این روش پرووینگ ( proving ) نامیده می شود . هومیوپاتی در آغاز بر اساس قانون مشابهت (similia) و تطبیق علائم بیمار با نزدیک ترین علائم موجود در materia medica قرار داشت . هانمن از اینکه از دیگر پزشکان هم عصر خود بهتر عمل می کرد خشنود بود اما این میزان موفقیت هم او را راضی نمی کرد. او با گروه نسبتا قابل ملاحظه ای از بیماران مبتلا به بیماریهای دژنراتیو مزمن مواجه بود که واقعا بهبود نیا فته بودند .
” عوارض بیماری عمدتا ناشی از دوز کم دارویی بود که توانایی خود را در بروز مجموعه نشانه های مرضی در شخص سالم به اثبات رسانده بود . چنانچه بیماری رویهمرفته چندان مزمن و ریشه دار نبود ویا اینکه به شیوه آلوپاتی تا حد زیادی به اشتباه درمان نشده بود ، غالبا در مدت زمانی کوتاه خود را آشکار می ساخت به گونه ای که شخص بیمار را به این باور میرساند که وی برای دریافت آن میزان کمک به روش هومیوپاتی بسیار خوش شانس بوده است . به این ترتیب فرد بیمار در ارزیابی وضعیت بهبود یافته فعلی در قیاس با موقعیت دردناک قبل از درمان هومیوپاتی غالبا خود را در شرایطی رضایتبخش می یافت . ”
زمانیکه هانمن اصول مشابهت وشخصی سازی درمان (individualization ) را به کار بست متوجه شد که برخی مبتلایان به بیماری های مزمن بهبود می یابند اما درمان آنها از ثبات لازم برخوردار نیست . پس از آن وی ملاحظه کرد که گروه معدودی از بیماری های غیر آمیزشی مزمن که توسط وی درمان شده بود نیازمند داروهایی است که بعدا به عنوان آنتی پسوریازیس از آنها استفاده شد . چنین تمایزی میان داروهای apsoric وantipsorics مهم ترین جنبه فلسفه مد یریت درمان(case management philosophy) هانمن است . هانمن به هنگام منعکس کردن اقدامات خود در درمان سورا از طریق اصل مشابهت در پانوشت چنین اظهار می کند :
” نمونه هایی از این دست ، مداوای بیماری هایی است که به علت پسوریازیس نه چندان منتشر شده ایجاد شده وتوسط شاگردان من درمان شده بود . این داروها در ردیف آن دسته از داروهایی که بعدا اثر درمانی شان به عنوان داروی اصلی antipsora به اثبات رسید ،قرار نگرفتند چرا که تا آن زمان هنوز شناخته شده نبودند . این بیماران صرفا با چنین داروهایی درمان می شدند چرا که این داروها از نقطه نظر هومیوپاتی بهترین پوشش دارویی را داشته و موقتا علائم جزئی را که بعدا آشکار میشدند برطرف کرده ودر نتیجه باعث نوعی درمان می شدند که سبب میشد سورای تحت شرایطی پنهان مجددا احیا شود و به این ترتیب به نوعی شرایط سالمی را به ویژه در افراد جوان وسالم به وجود می آورد طوری که این وضعیت برای هر فرد مشاهده کننده ای که حتی به طور دقیق به معاینه نمی پرداخت به وضوح قابل درک بود و این وضعیت اغلب سال های زیادی ادامه داشت . اما درصورتی که بیماری مزمن بواسطه پسوریازیسی که قبلا به طورکامل منتشر شده بود ، ایجاد می شد داروهای شناخته شده تا آن زمان، جوابگوی درمان کامل نبود .”
طبقه بندی داروها به دو دسته apsoric وantipsoric جهت شکل گیری یک استراتژی case management کامل که برای درمان مبتلایان به psora تحت هر شرایطی به میزان کافی موثر واقع شود ضروری به نظر می رسید .درمان بیماری های دژنراتیو مزمن همچون جاده ای است پر پیچ وخم وپراز دست انداز که تصادفات و موانع در آن اختلال ایجاد می کنند . پزشک هومیو پات باید آمادگی مواجهه با هر نوع پیشایند غیرمنتظره و ناگهانی را داشته ودر عین حال هدف نهایی درمان را از نظر دور ندارد . بیماری مزمن در حقیقت الگویی است برای کنترل بیماران مبتلا ، که به هومیو پات کمک میکند تا در عین حال که خود رابرای هر گونه بحران فوری آماده می سازد برنامه درمانی بلند مدت خود را به اجرا در آورد .
استرس منفی و برگشت علائم :
در پیگیری علت تحلیل مبتلایان به بیماری های مزمن هانمن دریافت که هر نوع رژیم غذایی نامناسب، مواجهه با هوای سرد نامتناسب با فصل ،شوک، جراحت خارجی ویا فعالیت شدید فیزیکی یا ذهنی به برگشت نشانه ها منجر خواهد شد . عقده های هیجانی یا ذهنی که به دلیل رویداد های غم انگیز شکل میگیرند ، اندوه ، وحشت و هراس ، عصبانیت و رنجش ودیگر شرایطی که سبب آزردگی روح و روان میشوند، مهم ترین عوامل تشدید کننده بیماری اند . چنین مواردی غالبا باعث برگشت بیماری ای می شوند که تصور میرود درمان شده باشد .همگی این موارد هانمن را بر آن داشت تا به جستجوی علت اساسی چنین وضعیتی برخیزد .
” حتی برخی خطا های فاحش در رژیم غذایی ، مواجهه با هوای سرد به ویژه هوای بد ، بارانی یا سرد و طو فانی ، نزدیک شدن فصل پاییز- حتی اگر ملایم ومعتدل باشد- ودرعین حال فصل زمستان یا بهار سرد ویا برخی تلاشهای شدید ذهنی یا بدنی به ویژه شوک هایی که به سبب جراحتهای خارجی عمیق ویا رویداد های بسیار غم انگیز که باعث آزردگی روح و روان می شوند ، ایجاد می شود ترس های مکرر، اندوه و عصبانیت مستمر، اغلب در یک جسم تحلیل یافته باعث بروز مجدد یک یا چند بیماری ای خواهد شد که گمان می رود قبلا برطرف شده باشند و این وضعیت جدید غالبا همراه برخی موارد دیگر تو ام با آن تشدید میشد ، به گونه ای که این موارد جدید اگراز بیماری اولیه ای که به شیوه هومیو پاتی درمان شده بود تهدید کننده تر نبو دند به همان اندازه بغرنج و مسا له ساز به شمار می آمدند . ”
هانمن متوجه شد که چنین رویداد هایی علائم پیشین و وضعیت همراه با آن را در بیمارانی که ظاهرا در مان شده بودند آشکار می کند . در میان تمامی این نشانه های امید بخش ، گروه نسبتا بزرگی از بیماران وجود داشت که کماکان در برابر درمان کامل مقاو مت می کرد . هانمن به هنگام مطالعه چنین case های مقاومی با این پرسش مواجه شد که آیا ممکن است یک بیماری اولیه نا شناخته در اساس تمامی چنین case هایی وجود داشته باشد ؟ با مروری بر گذشته هانمن چنین می نو یسد :
” این case به ویژه در مواردی مشاهده می شود که بیماری به ظاهر درمان شده در اساس واجد سورای منتشر شده باشد ، در شرایطی که چنین بازگشتی رخ می دهد ، پزشک هو میو پات از میان دارو های شناخته شده موجود مناسب ترین دارو را تجویز می کند به گو نه ای که انگار وی بیماری جدید را نشانه گرفته واین کار مجددا با موفقیتی توا م میشود که دیگر بار تا مدتی فرد بیمار را در وضعیتی مناسب قرار می دهد . ”
متاسفانه بسیاری از مراجعان مبتلا به بیماری های مزمن به دلایل هیجانی متعدد دچار عود علائم می شدند و این در حالی بود که هانمن راه حل این مسا له را نمی دانست .وی ، بار ها و بارها در مورد چنین case های مقاومی اصول مشابهت و شخصی سازی درمان را به کار بست با این حال این طور به نظر می رسید که دارو هایی که در بدو امر موثر واقع میشدند ، به تدریج تاثیر خود را از دست می دهند .حتی زمانیکه بیمار تمامی دستور العمل های مر بوط به پرهیز و رژیم غذایی را رعایت می نمود باز در طول زمان به آرامی دچار افت میشد .
دومین وسومین دوره تجویز دارو های هانمن با اقبالی نا مساعد مواجه شدند . افزون بر این بیمارانی که تو صیه های وی را به کار نمی بستند از افت شدید تری رنج می بردند . این پدیده خارق العاده بر چه مبنایی استوار بود ؟
” در حالت نخست که طی آن بیماریهای به ظاهر درمان شده مجددا عود می کردند دارویی که نخستین بار موثر واقع شده بود دیگر چندان تاثیری نداشت وزمانی که دارو تکرار میشد همچنان بی تاثیر باقی می ماند . به این ترتیب ، حتی تحت عملکرد دارو های هو میو پاتی ودر شرایطی که شیوه زندگی کاملا صحیح به نظر میرسید ، علائم جدید بیماری ای که به شکلی نا مناسب و ناقص درمان شده بود به بیماری اولیه اضا فه می گشت . این علایم جدید گهگاه به هیچ وجه بهبود نیافته بود به خصوص زمانی که برخی موارد ذکر شده فوق، روند بهبودی را به تعویق می انداخت . ”
استرس مثبت وبهبود موقت :
هانمن همچنین دریافت که شرایط مفید ومساعدی چون اتفاقات خوشایند ، یک دوره بهبودی، تغییرات مفید در اوضاع بیرونی ، سفری دلچسب ویا یک دوره شرایط آب و هوایی مساعد ، ظا هرا موجب بهبود وضعیت برخی بیماران میشود . این حقیقت که استرس منفی باعث تشدید روند بیماری شده حال آنکه استرس مثبت می تواند به بهبود آن کمک کند بعدا به مدیریت بیماری های مزمن اضافه شد .
” برخی رویداد های مطلوب یا بهتر شدن تصادفی شرایط بیرونی ، سفری دلپذیر ، فصلی مساعد و یا هوای خشک یکنواخت ،گهگاه وقفه ای چشمگیر- خواه کوتاه یا بلند مد ت- در وضعیت بیماری فرد به وجود می آورد که در طی آن پزشک هو میو پات ممکن است وضعیت بیمار را بهبود یا فته در نظر بگیرد وچنانچه شخص بیمار نیز با از خود گذشتگی برخی درد های جزیی قابل قبول را نادیده بگیرد احتمال آن میرود که سلامت خود را باز یافته تلقی کند . ”
در نهایت ، حتی شرایط مساعد هم اساسا نمی توانست از فرد بیمار در برابر یک چنین بیماری مزمن مرموزی محافظت کند . مدت زمان بهبود کوتاه بوده و بیماری های در مان نشده مجددا بروز می کرد . هانمن هر چه بیشتر می کوشید نتیجه باز هم تحلیل تدریجی آن چیزی بود که در گروه مشابهی از بیماران رخ می داد .
” چنین وقفه مطلوبی هم مدت زیادی دوام نداشت و باز گشت های مکررعوارض ، سر انجام داروهای هومیوپاتی را که به بهترین نحو ودر دوز های مناسب انتخاب میشدند را به کناری می گذاشت طوریکه هر چه این دارو ها بیشتر وبیشتر تجویز می شد تاثیر کمتری به همراه داشت . نهایتا این داروها دیگر به ندرت حتی به عنوان مسکن های ضعیف مورد استفاده قرار گرفت . با این حال پس از تلاش های بسیار برای مغلوب ساختن بیماری ای که همواره تا حدی به صورت تغییر یافته تظاهر می کرد عوارض باقیمانده ای ظا هرمیشدند و داروهای هومیو پاتی که تا آن زمان اثرشان به اثبات رسیده بود هر چند اندک بی آنکه باعث تخفیف بیماری شوند غالبا بیماری را به شکل ریشه کن نشده باقی می گذاشتند. ”
حتی زمانیکه بیمار نگرشی فلسفی نسبت به این شیوه داشت و تمامی دستور العمل های هانمن را به طور کامل به کار می بست بیماری جدید وی ، سر انجام علائم شدید تری به همراه داشت . عاقبت هانمن به این نتیجه رسید که هنر درمانی او ناقص است و این وضعیت به شدت وی را نگران ساخت .
” به این ترتیب همواره عوارضی متعدد وبغرنج تر از قبل به وجود می آمد که با گذشت زمان حتی بیش از پیش تهدید آمیز به نظر می رسید و این در حالی بود که شیوه زندگی متناسب بوده و دستور العمل ها به موقع اجرا میشد. علیرغم تمام تلاشهای انجام شده بیماری های مزمن همچنان وجود داشت و تنها پیشرفت بیشتر آن توسط هومیوپات اندکی به تعویق می افتاد و این وضعیت سال به سال وخیم تر می گشت . این فرایند تاثیر تدریجی یا فوری در درمان کلیه بیماری های غیر آمیزشی مزمن ادامه داشت و
حتی زمانیکه بیماران در تطابق کامل با شیوه هومیوپاتی درمان می شدند نیز وضعیت بر همین منوال بود . آغاز درمان رضایتبخش ، ادامه آن نه چندان مطلوب ونتیجه مایوس کننده بود .”
بسیاری از افرادی که به این شیوه درمانی روی می آورند بر این باورند که قانون مشابهت به تنهایی برای کنترل سیستماتیک بیماری های مزمن کفایت می کند . اگر چه مشابهت نخستین اصل در هومیو پاتی است اما تنها اصل آن نیست . بکار گیری قانون مشابهت بدون استفاده از اصل داروی منفرد ، اصل غلظت کم و اصل توان دهی خطر ساز است . درمان بیماری های مزمن بدون شناخت نیروی حیات ، میازم ها، سرکوب علائم ، لایه های غیر مشابه و بدون آگاهی از سمت وسوی درمان غیر ممکن است . برخورد با بیماران مبتلا به به بیماری های مزمن بدون هیچگونه درکی از علت بیماری یا الگوهای طبیعی یا تصادفی آن بسیار دشوار است .
گاهی اوقات آنچه هانمن در مورد آن سخن می گوید به وضوح قابل مشاهده است . در آغاز درمان به نظر میرسد اولین دارو به سرعت وارد عمل میشود اما به مرور زمان تاثیر آن کمرنگ می شود . تاثیر نسخه دوم کمتر بوده و سومین نسخه به عنوان مسکن و فقط برای چند روز وارد عمل میشود . نسخه چهارم عملا بی تاثیر بوده و بیماری به سمت یک پاتولوژی جدید تغییر موضع میدهد . آیا در میان ما شخصی وجود دارد که با چنین case ای برخورد نکرده باشد ؟ وآیا این موارد ،همان case هایی نیستند که در نیمه شبهایی که بیخوابی به سراغمان آمده فکرما را به خود مشغول ساخته اند ؟ با اینهمه ، اصول مشابهت حقیقی بوده وزمانیکه به طرزی مناسب و مطابق شرایط به کار گرفته شوند راه حلی جهت درمان مجموعه بیماری های مزمن فراهم میکنند .
” با این همه ، هومیو پاتی شیوه ای مبتنی بر واقعیت بوده و پیوسته نیز خواهد بود . اثبات برتری ولغزش ناپذیری این شیوه ( تا آنجا که این امر ازرفتار های انسانی قابل پیش بینی است ) از طریق حقایق مسلم در معرض دید جهانیان قرار گرفته است .
هانمن تا آن زمان می دانست که بیماری های اپیدمیک ماهیتی جمعی داشته و اختلالات جمعی ، گرو ههای مشابه را درگیر می سازد . آیا این گروه مرموز از مبتلایان به بیماری های مزمن نیز از چنین میازم نا شناخته ای رنج می بردند ؟آیا چنین چیزی امکان داشت که او در حال بررسی بیماری مشترک مزمنی چون سیکوز یا سیفیلیس باشد ؟ هو میوپاتی ، پیشاپیش داروهایی جهت درمان بیماری هایی چون مخملک وحصبه از طریق علامت گیری گروهی یافته و روش های پیشگیری و درمانی آن را مهیا ساخته بود . این بیماری ها همگی یک جنبه مشترک داشتند :
آنها بیماری هایی جمعی با علتی مشترک وعلایمی مشابه بوده که گروهی از افراد با زمینه و استعداد مشابه را مبتلا می سازند . این امر هانمن را مطمئن ساخت که او قادر است علت چنین میازم مزمن ومقاومی را بیابد .
” هومیوپاتی ، به تنهایی ، قبل از هر چیز مدعی درمان بیماری های اید یوپاتیک مشخصی چون ، مخملک كره Sydenham ،لیكن پلان، سیاه سرفه ، کروپ ( خناق ) ، سیکوز و دیسانتری پا پیسی از طریق دارو بود . حتی هم اکنون نیز این امکان وجود دارد که بیماری هایی چون پلورزی حاد و تیفوس توسط دوز های اندک از داروهایی که به درستی انتخاب شده اند درمان گردد.
)STUDY GUIDE راهنمای مطالعه ) هانمن این قابلیت را داشت تا به طور پیوسته اغلب میازم های شناخته شده توسط خود را درمان کند . به این ترتیب ،میازمهای حاد ، سیکوز و سیفیلیس بهتر از هر زمان دیگری واکنش نشان دادند . با این حال ، هانمن کماکان با گروه زیادی از caseهای دژنراتیو مزمن مواجه بود که در مقابل شیوه درمانی او مقاومت نشان می دادند.
ترجمه : فرناز نوابی فر